محل تبلیغات شما

تسبیح به دستم دارم جمجمه است
یک نغمه مرا شیرین هم هلهله است
وحشت که خروشان باشد از صورتم
گویند که دینی ما را فلسفه است
۱۳۹۸-۱۰-۱۱

او مست ز می من که ز وی جامه درید 
دیوانه رسیدم همه میخانه خزید
پروانه شوم دور زنم بار دگر
بلبل ز چمن سیر شد از لانه پرید
۱۳۹۸-۹-۱۷
خورشید پرستم همه خورشید تویی
اقمار فلک گیر که چرخید تویی
مهتاب کجا جامه به تن کرد ولی
هر قطره که طوفان شده بارید تویی
۱۳۹۸-۹-۱۷
بنشین با گل عطر دهد به تنت
با بلبل پر شهد شود سخنت
آبی یاران ز تو پاک شود
با خاکی آلوده چو پیرهنت
۱۳۹۸-۹-۱۷
چشمان مست یارم آهوی رمیده
از مژگان تیز او مرا تیر رسیده
زخمی برداشت این دلم باز کجا
با این طرزی نگاه او چشم دریده
۱۳۹۸/۷/۳۰
حاصل چو سرانجام که رفتا به فنا
کارم همه یک سان نشود باد هوا
مستم تو مپندار گذشت آب ز سر
تقصیر نباشد همه مرغان به کجا
۱۳۹۸/۷/۲۲
حاصل نگرفتم عمری به بلا
کاری نتوان کرد چرا رفت هوا
ما عمر فروشیم خریدار کجا
تا آب نکردم نشود باد بیا
۱۳۹۸/۷/۱۹
گفتم که صبا ناله چرا پی هم داشت
گفتا که خدا شب چو غم مریم داشت
گفتم نشود چشم خدا پر نم دید
گفتا سحری گریه ببین شبنم داشت
۱۳۹۸/۷/۱۸
در خواب ترا شب همه دیدم گهُری
نایاب چو بود گنج چرا دیدم سحری
در شک چو فتادم تو بیا باز بیا
هشیار ندیدم بکنم یک نظری
۱۳۹۸/۷/۱۱

 

رباعیات حکمت محبی

دوبیتی های حکمت محبی

۷ ,ز ,چو ,نشود ,۹ ,تو ,نشود باد ,عمری به ,به بلاکاری ,بلاکاری نتوان ,نتوان کرد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مـــدارس شـــاد